سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شیوانا (دوشنبه 85/11/9 ساعت 12:52 عصر)
شیوانا

اینم از افتتاح بخش داستانهای شیوانا که به شما قول داده بودم بخون و نظرتو در مورد داستان پیر معرفت بگو..

فقط ببین حا لش خوبه!

شیوانا جعبه ای پر از مواد غذایی و سکه طلا را به خانه ی زنی با چندین بچه قد و نیم قد برد. زن خانه وقتی بسته های غذا و پول را دید شروع کرد به بد گویی ازهمسرش و گفت :"ای کاش همه مثل شما اهل معرفت و جوانمردی بودند.شو هر من آهنگری بود که از روی بی عقلی دست راستش شو نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگری از دست داد و مدتی بعد از سوختگی علیل و از کار افتاده گو شه خانه افتاد تا درمان شود.وقتی هنوز مریض و بی حال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولی به جای این که دوباره سر کار آهنگری برود می گفت که دیگر با این بدنش چنین کاری از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگری برود.من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمی خورد برادرانم راصدا زدم و با کمک آنها او را از خانه و این دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافی او را تحمل نکنیم.با رفتن او ،بقیه هم وقتی فهمیدند که وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بسته های غذا و پول را برایمان آورده اید ما به شدت به آنها نیاز دارشتیم.ای کاش همه انسانها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!"شیوانا تبصمی کرد و گفت :"حقیقتش من این بسته ها را نفرستاده ام. یک فروشنده دوره گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینمحالتان خوب است یا نه!!؟همین!" شیوانا این را گفت و از زن خداحافظی کرد تا برود. در آخرین لحظات نا گهان بر گشت و ادامه داد:"راستی یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گرد هم سوخته بود!"

راستی دفعه آینده داستان وارث ثروت یا ثروت آفرین را می نویسم.

برگرفته شده: از مجله موفقیت.

به امید دیدار تا داستانهایی دیگر





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 0 بازدید
    بازدید دیروز: 11
    کل بازدیدها: 4745 بازدید
  • درباره من

  • موفقیت
    محمد
    خونسرد در حال حاضر مهربان
  • اشتراک در خبرنامه
  •